بازی بادنیا
31 شهریور 1394 توسط ذاكري باغگلان
به ماگفتندبایدبازی کنید،گفتم باکی؟گفتندباتیم دنیا،تاخواستم بپرسم بازی چی؟سوت آغازبازی روزدن.فقط فهمیدیم خداتوتیم ماست.بازی شروع شودنیاپشت سرهم به ماگل می زد،ولی نمی دونم چراهروقت به نتیجه نگاه می کردمامتیازها برابربود.توهمین فکربودم که خدازدپشتم وخندیدوگفت:نگران نباشتووقت اضافه میبریم حالابازی کن،گفتم آخه چطوری؟بازم خندیدوگفت:خیلی ساده.فق پاس بده به من،باقیش بامن